•
غضنفر میره كتابخونه، داد میزنه یه ساندویچ بدین با سس اضافه
غضنفر میره كتابخونه، داد میزنه یه ساندویچ بدین با سس اضافه. آقاهه بهش میگه: آقا! اینجا كتابخونه هست....
•
مردی میره پیش كشیش تا اعتراف كنه. میگه: من در زمان جنگ جهانی دوم به یك مرد در خانه خودم پناه دادم
مردی میره پیش كشیش تا اعتراف كنه. میگه: من در زمان جنگ جهانی دوم به یك مرد در خانه خودم پناه دادم. كشیش میگه: خوب این كه گناه نیست! مرد میگه: ولی من بهش گفتم برای هر یك هفتهای كه در خانه من بمونه باید ۵ دلار بپردازه....
•
به غضنفر میگن برو استخر شیرجه بزن تو آب، بعدش بیا بالا شامپو گلرنگ
به غضنفر میگن برو استخر شیرجه بزن تو آب، بعدش بیا بالا شامپو گلرنگ رو تبلیغ كن… خلاصه میره بالا و شیرجه میزنه، ولی از بخت بد سرش می خوره به كف استخر… بعد از یه مدت بالاخره میاد بالا، رو میكنه به دوربین، میگه: میخوام سالاد درست كنم!...
•
غضنفر داشته برای دوستانش تعریف میكرده: “رفته بودم جنگل، كه ناگهان یه خرس بزرگ
غضنفر داشته برای دوستانش تعریف میكرده: “رفته بودم جنگل، كه ناگهان یه خرس بزرگ دنبالم گذاشت، من هی می دویدم، خرسه هم هی پشت سر من می دوید و لیز می خورد… من هی میدویدم، خرسه هم هی پشت سر من میدوید و لیز میخورد…” دوستاش میگن: “حالا خوبه تا اینجا رسیدی خودت رو خراب نكردی!” غضنفر میگه: “پس فكر كردید برای چی خرسه لیز میخورد؟”...
•
غضنفر رفته بوده تئاتر، دوستش ازش میپرسه: چطور بود؟
غضنفر رفته بوده تئاتر، دوستش ازش میپرسه: چطور بود؟ غضنفر میگه: خوب بود، ولی آخرش رو نفهمیدم چی شد. قست اول كه تموم شد یك پلاكارد نشون دادن كه نوشته بود: “پرده دوم، دو سال بعد” من دیگه حوصله نداشتم دو سال صبر كنم اومدم بیرون!...
•
یکی شب تا صبح نمیخوابید و مشغول تلاش و کوشش بود
یکی شب تا صبح نمیخوابید و مشغول تلاش و کوشش بود. همه سعی خودش را میکرد که پول پیش ثروتمندان و طبقه فرادست انبار نشه و به این شکل در کاهش ثروت دیگران، قدمهای بزرگ برمیداشت. هیچ شبی خواب به چشمش نمیاومد... ازش پرسیدن ای عزیز شما چه کارهای؟ گفت: دزد...
|